اخبار فرهنگی > ادبیات و کتاب

نوروز ۱۴۰۴ چه کتابی بخوانیم؟ | مزاحم نشوید



به گزارش همشهری آنلاین، روزها و شب‌های تعطیلات نوروزی فرصتی برای پرداختن به یکی از دلمشغولی‌های مفرح با محوریت کتاب است که هم جنبه سرگرمی دلنشین و لذت‌بخش دارد و هم به افزایش دانش و آگاهی افراد در حوزه‌های گوناگون کمک می‌کند. برای همین، در کنار برنامه‌های نوروزی این ایام، می‌توان ساعاتی را هم به مطالعه اختصاص داد. هشتمین کتاب پیشنهادی برای معالعه در این ایام، کتاب«مزاحم نشوید» نوشته فریدا مک فادن با ترجمه نشاط رحمانی نژاد، اثری جنایی و معمایی و یک تریلر روان‌شناختی است که از سوی نشر نون منتشر شده است.

  • تعلیق، طنز تاریک و پیچش‌های غافلگیرکننده

در کتاب«مزاحم نشوید»، به‌طور ماهرانه‌ای تعلیق، طنز تاریک و پیچش‌های غافلگیرکننده در هم آمیخته است. پیش‌فرض وهم‌آور این رمان، ریتم تند و شخصیت‌های منحصربه‌فردش این کتاب را برای علاقه‌مندان به سبک تریلر روان‌شناختی به تجربه‌ای قابل توجه تبدیل کرده است. «کوین الکساندر» فردی است که پس از ارتکاب یک جنایت جدی در حال فرار است و به امید یافتن پناهگاهی موقت به مسافرخانه‌ای دورافتاده پناه می‌برد؛ بااین‌حال برخلاف انتظارش این مکان چیزی جز آرامش و امنیت به همراه ندارد. کوین با رویدادهای عجیب، مهمانان مرموز و کارکنان ناراحت‌کننده‌ای روبه‌رو می‌شود که محیطی پرتنش و تهدیدآمیز را ایجاد می‌کنند. او به‌تدریج پی می‌برد که تحت‌نظر است و هر قدمش زیر ذره‌بین قرار دارد؛ گیرافتاده بین گذشته تاریک و حال پیچیده‌اش، با موقعیت‌هایی پرخطر مواجه می‌شود و باید تصمیم بگیرد که به چه کسی اعتماد کند. فریدا مک فادن به مضامینی همچون انزوا، گناه و شکنندگی اعتماد پرداخته است. او با به‌تصویرکشیدن انزوای جسمی و روانی شخصیت اصلی، نشان داده است که چگونه دوری از دنیای بیرون، حس پارانویا و ناامنی او را تشدید می‌کند. این انزوا فضای پرتنش و تعلیق‌آور رمان را عمیق‌تر کرده است.

  • برشی از کتاب«مزاحم نشوید»

وقتی به اتاقم برمی‌گردم، کار زیادی برای انجام دادن ندارم. چون خیلی بد خوابیده‌ام، روی تخت دراز می‌کشم و چشم‌هایم را می‌بندم. شاید بتوانم کمی بخوابم. این‌طوری می‌توانم کل شب را رانندگی کنم. بعد از مدت زیادی در یک جا ماندن، باید کمی فاصله بین خودم و خانه‌ام بیندازم. خیلی زود. چند ساعتی هی چرتم می‌برد و هی بیدار می‌شوم. هر بار هم که به خواب نسبتاً عمیقی فرو می‌روم، تصویر دِرک با لکه سرخ پخش‌شده به روی شکمش توی ذهنم نقش می‌بندد. سپس با وحشت از خواب بیدار می‌شوم.

این تصویر تا آخر عمر از ذهنم نمی‌رود.

ای کاش تلفنم را داشتم. حداقل اگر تماس نمی‌گرفتم، دست‌کم می‌توانستم با آن اینترنت را جستجو کنم. تا وقتی تلفنت را نداشته باشی، نمی‌فهمی که چقدر برای سرگرم کردن خودت به آن وابسته‌ای. ای کاش حداقل یک کتاب با خودم می‌آوردم.



منبع:همشهری آنلاین

نوشته های مشابه

دکمه بازگشت به بالا