رادیو همشهری | کوچهگرد ۴۴؛ حکایت حوضخانههایی که در پارکینگها دفن شدند!
همشهری آنلاین-لیلا باقری: تهران قدیم، بدون کولر، بدون یخچال، بدون ابزار مدرنی، روزهای گرمش را چطور میگذراند؟ امروز میخواهیم به زیرزمینهای این شهر برویم؛ جایی که شاید ایدههای سادهای داشته باشد برای حل بحران امروز. شاید بگویید حالا که زمستان است! ولی این زمستان مثل چند سال قبل نه فقط زمستانگیر نکرد که ما دودمه را بیشتر از مه نویددهنده بارش دیدیم. تابستان و زمستان به هم وصل هستند، وقتی حرف از تغییر اقلیم و تخریب محیط زیست باشد.
برویم به تهران قدیم و خانههایی که اتاقهایش مثل دستهای یک مادر، حیاط را در آغوش گرفتهاند؛ سبک، معماری درونگرا. اما تهران دوره ناصری که چشمش به فرنگ افتاد، خواست تغییر کند. به خواست ناصرالدینشاه، خانههایی وسط حیاط ساخته شدند؛ کوشکهایی که با درختهای سرسبز محصور شده بودند. با این حال، چه در معماری درونگرا و چه در کوشکها، چیزی همیشه ثابت بود: زیرزمین. زیرزمینی که بیشتر از یک جای خنک یا پناهگاه بود.
زیرزمینهایی که انگار دنیای دیگری بودند؛ مجهز به حوضخانه و بادگیر که در گرمای تابستان دلچسبترین مکان برای گذراندن شب و روز بود و صاحبان خانه را بینیاز از ییلاق میکرد و رفتن به جایی دیگر. زیرزمینها اغلب حوضخانه زیبایی داشتند که راه تضمینی برای فرار از گرما بود. این حوضخانه زیر تالار و معمولا پشت به قبله ساخته میشد. یعنی سمت جنوب قرار میگرفت و رشتهای از قنات هم از این حوضخانه میگذشت. سقف حوضخانه اغلب اجرهای ضربی بود و هنرنمایی کار با آجر. حوضی مرمر و کاشی در وسط با فواره و پاشویهای برای سرریز آب، طاقچههایی دور تا دور حوضخانه، در و پنچرههای مشبک و کاشیکاریهای چند ضلعی زیبا از جمله عناصر ثابت در حوضخانه بودند.
برخی گلخانههای زیرزمینی، رو به جنوب و در عمق دو متری با درهای شیشهای برای آفتابگیری ساخته میشدند و چاهی در مرکزشان برای آبیاری داشتند. در کنار اینها، نارنجستانی برای نگهداری گلدانهای نارنج و لیمو ساخته میشد که هوای زمستان را مطبوع و عطر خوش در فضا پخش میکرد. سبزیکاری نیز معمول بود و خانوادهها سبزی خوردن خود را میکاشتند. حضور در این گلخانهها هم راهی برای فرار از گرمای تابستان و سردماغ شدن بود… این یعنی خنک ماندن بدون نیاز به تکنولوژیهایی که به محیط زیست آسیب میزند.
اگر تهران قدیم توانسته بود، چرا ما نتوانیم؟ شاید بگویید با این جمعیت انبوه، دیگر خواب خانههای ویلایی را هم نمیتوان دید، چه برسد به زیرزمینهایی با حوضخانه و گلخانه. زیرزمین هم اگر باشند، جای پارک خودرو شدهاند. اما قرار هم نیست گذشته را تکرار کنیم، معماری هر دوره باید طبق نیازهای مردم همان زمان تغییر کند. اما نکته اینجاست: معماری ایرانی بر پایه یک فلسفه و نگاهی به زندگی شکل میگرفت. ساختمانی میساختند که نیازهای روزمره و ساده هر آدمی را برآورده کند، اما حواسشان بود که این آدم روان و تفکری هم دارد برای برای احترام به خود، دیگران، خاک، آب و هوا… معماری امروز، جز جایی برای دوامآوردن، حرف دیگری دارند؟ مگر جز این است که وقتی سبک زندگی سازگار با اقلیم و محیط زندگی از یادمان رفت، کمکم بحرانها شروع شدند و این تغییر سبک زندگی و نگاه ماست که خانه و شهر را میسازد. پس از همین مسائل کوچک و بهظاهر ساده شروع کنیم و بپرسیم: فلسفه زندگی امروز ما چیست؟ آیا چیزی از آن حکمت عمیق باقی مانده است؟