آیا همه رنگ «قرمز» را یکسان میبینند؟
به گزارش همشهری آنلاین، آیا رنگی که من میبینم، همان رنگی است که تو هم میبینی؟ این پرسش به ظاهر ساده هم فیلسوفان را به فکر وا میدارد، هم دانشمندان را به چالش میکشد و هم ذهن کودکان را به خود مشغول میکند. پاسخ قطعی به چنین سؤالاتی شاید هرگز امکانپذیر نباشد، اما پژوهشی جدید با ارائهی شواهدی قوی، نشان میدهد که پاسخ این پرسش احتمالاً مثبت است.
به نقل از زومیت، مطالعه این گونه آغاز میشود: «مسئلهی اینکه آیا تجربیات حسی ما برای دیگران هم به شکلی مشابه با ما تجربه میشود یا خیر، یکی از دغدغههای اصلی در مطالعهی آگاهی است.» برخی دانشمندان پاسخ به این قبیل پرسشها را غیرممکن میدانند؛ زیرا به دلیل ماهیت شخصی و درونی تجربیات ذهنی، این تجربه برای هر فرد خصوصی و توصیفناپذیر است.»
وقتی از کسی میپرسیم «قرمز برای تو چه شکلی است؟»، پاسخ دقیق و قطعی به این پرسش ممکن است غیرممکن باشد. بسیاری از متخصصان معتقدند که تجربیات حسی برای هر فرد، منحصربهفرد است و هیچگونه مقایسهای را نمیتوان بهطور مستقیم بین این تجربیات انجام داد. اما پژوهشگران در مطالعهی جدید باور دارند که با استفاده از رویکردهای متفاوت، میتوان به نتایج جالبی دست یافت.
بررسی غیرمستقیم تجربیات ذهنی امکانپذیر است
پژوهشگران در مقاله مینویسند: «اگرچه شاید توصیف مستقیم تجربیات حسی از طریق مقایسه میان افراد امکانپذیر نباشد، بررسی غیرمستقیم تجربیات ذهنی امکانپذیر است و میتواند به برنامهای تحقیقاتی و امیدوارکننده تبدیل شود.» پژوهشگران پیشنهاد میکنند که یکی از بهترین روشها، بررسی شباهتها میان تجربیات حسی مختلف است. این شباهتها بهویژه در بررسی رنگها میتواند به درک عمیقتری از ساختار ادراک حسی و آگاهی انسانی کمک کند.
بهعبارت سادهتر، ممکن است نتوانیم قرمز من را با قرمز تو بهطور مستقیم مقایسه کنیم؛ اما میتوانیم دریابیم که آیا رنگهای مشابهی را در ذهنمان تجربه میکنیم یا خیر. برای انجام این کار، فقط کافی است پرسشهای درستی مطرح کنیم.
پژوهشگران اشاره میکنند: «اگر مقایسهی بدون نظارت از تجربیات حسی میان دو فرد یا «کیفیت ذهنی» آنها به تطابق دقیق و یکبهیک منجر شود (مثلاً قرمز به قرمز)، میتوان نتیجه گرفت که این دو فرد تجربهی مشابهی از آن رنگ دارند. همچنین، فرض بر این است که اگر چنین تطابقی وجود نداشته باشد، احتمالاً تجربهی رنگها میان دو فرد متفاوت خواهد بود.»
شاید اکنون برایتان سؤال پیش بیاید که کیفیت ذهنی چیست؟ کیفیت ذهنی افراد به ویژگیهای ذهنی و کیفی تجربیات آنها اشاره دارد؛ یعنی دقیقاً همان چیزی که وقتی میپرسیم «دیدن رنگ قرمز چه حسی دارد؟»، به ذهنتان میرسد.
بنابراین، پژوهشگران در مطالعه از شرکتکنندگان درخواست کردند تا شباهتهای میان ۹۳ رنگ مختلف را ارزیابی کنند. این تعداد رنگ به پژوهشگران امکان داد تا تفاوتهای ظریف و پیچیدهای را که ممکن است در مطالعاتی با رنگهای محدودتر نادیده گرفته شوند، شناسایی کنند.
پژوهشگران برای جلوگیری از تأثیر نامگذاریها و برچسبها بر نتایج، رنگها را بدون برچسب نام به شرکتکنندگان نشان دادند. آنها میگویند: «ما بهجای استفاده از برچسبهای رنگی، فقط به بررسی روابط داخلی میان رنگها پرداختهایم تا بهترین تطابق را بین تجربیات ذهنی افراد پیدا کنیم.» این روش به آنها امکان داد تا مشخص کنند کدام رنگها برای افراد مختلف مشابه به نظر میرسند و کدامیک برای افراد تفاوت دارند.
نتایج آزمایش جالب بود: به نظر میرسد وقتی میگوییم «قرمز»، احتمالاً منظور همهی ما تقریباً رنگی مشابه است، بهویژه اگر هیچکدام از ما کوررنگ نباشیم. اما جالبتر این است که اگر هر دو نفری که رنگها را میبینند، کوررنگ باشند، تفاوتهای ادراک رنگی میان آنها نیز از بین میرود.
پژوهشگران در مقاله مینویسند: «ما نشان دادیم که ساختار شباهت رنگها در میان افرادی که ادراک رنگ طبیعی یا غیرطبیعی دارند، بر اساس شباهتهای ذاتی رنگها تطبیقپذیر است، بدون نیاز به برچسبهای خارجی.» البته، این تطابق بین افرادی با ادراک طبیعی رنگ و افراد کوررنگ وجود نداشت.
مطالعه بهطور قطع ثابت نمیکند که تجربهی رنگها برای همهی افراد کاملاً یکسان است، اما احتمال اینکه فردی قرمز را مانند آبی یا سبز ببیند، بسیار کمتر به نظر میرسد. مطالعه علاوه بر این، چارچوبی برای پژوهشهای آینده نیز فراهم میآورد و میتواند به بررسی دقیقتر این موضوع کمک کند. پژوهشگران در این رابطه مینویسند: «ما قصد داریم در مطالعات بعدی از افراد بخواهیم که تکتک ۹۳ رنگ را با هم مقایسه کنند تا تفاوتهای فردی را بهتر درک کنیم.»
همچنین، مطالعه به رنگها محدود نمیشود. پژوهشگران توضیح میدهند: «در حالی که فقط به شباهتهای رنگی پرداختهایم، روش ما قابلیت استفاده در زمینههای مختلف تجربیات ذهنی و حواس مختلف را دارد. در نهایت، رویکرد ما ابزاری قدرتمند برای بررسی تطابق تجربیات ذهنی مختلف میان افراد است و میتواند به درک بهتر از ماهیت این تجربیات از دیدگاه ساختاری کمک کند.»